یک لحظه توو خیمه‌گاهم یک لحظه توو قتله‌گاهم لب تشنه کشتنت پیش چشام از گریه، زخمه صدام بارونه اشک چشام دشمنم گریه می‌کرد با گریه‌هام زینت دوش نبی توو مقتل تشنه‌لبی زیر دست و پا به فکر زینبی دیدم در تاب و تبی دیدی با بی‌ادبی منو می‌زدن یه عدّه اجنبی غرق خونه تن تو مردم با کشتن تو حقّ مادری دارم گردن تو رفتی با رفتن تو غارت شد گلشن تو چادرم فدای پیراهن تو رفتی؛ ریختن سر من غارت شد زیور من می‌سوزه پیکر من مثل انگشترت، انگشتر من آتیش دور قافله است دور خیمه، هلهله است جلودار کاروانت حرمله است دستام بین سلسله است پای من پرآبله است چقدر بین من و تو فاصله است دیدم دست و پا زدی مادر رو صدا زدی سرتو به خاک قتلگا زدی دیدم بی‌هوا زدن خیلی ناروا زدن پیرمردا تو رو با عصا زدن توو مقتل قیامته غوغا وقت غارته خولی از تنت پی غنیمته